به گزارش خبرنگار مهر، "منوچهر فکرآزاد" را می توان اولین رکابزن تبریزی دانست که رشته دوچرخه سواری را به شکل جدی آغاز و آن را ادامه داد و توانست به رغم نبود امکانات وحتی بدون داشتن مربی، به دوران رکود و سکون این رشته در استان پایان داده و افتخاراتی را برای دوچرخه سواری آذربایجان شرقی به ارمغان بیاورد.
این پیشکسوت دوچرخه سواری اما کارهایی مهم تر نیز در این رشته انجام و شاگردان بسیاری را پرورش و به دوچرخه سواری کشور تحویل داد که از آن جمله می توان به افتخار آفرینانی همچون بهروز رهبر، مرتضی فکرآزاد، مرحوم محمد گلچین، اصغر رسولی، یداله هوشیار و چند تن دیگر اشاره کرد.
فکرآزاد که متولد سال 1312 است، به گفته خودش از سال 1335 در عالم دوچرخه سواری بوده و طی سالیان دراز در کسوتهایی همچون رکابزن، مربی، سرپرست، داور و حتی مسئول دوچرخه سواری استان فعالیت داشته است.
گزیده ای از صحبتهای این رکابزن قدیمی آذربایجان شرقی در زیر می آید:
بنیانگذار دوچرخه سواری تبریز منم!
من و برادرانم مرتضی و هوشنگ از اولین کسانی هستیم که به عنوان دوچرخه سوار از تبریز در مسابقات مختلف شرکت کردیم. اکنون که دوچرخه سواری یک درخت تنومند و پر از شاخه های قوی شده، زمانی وجود نداشت و من و برادرانم این رشته را در تبریز احیا کردیم و پس از آن بود که افتخار آفرینی های رکابزنان این شهر یکی پس از دیگری آغاز شد.
تعصب خاصی به تبریز دارم
ورزش آذربایجان شرقی همواره پر از نوسان و پر از پیچ و خم بوده اما من به خاطر عرق و علاقه ای که به شهرم داشته ام همیشه با مشکلات مبارزه کرده ام و خیلی وقتها برای احقاق حق رکابزنان تبریز با حتی با روسای فدراسیونها نیز جدل می کردم.
رقابت با تیمهای قدر کشور بدون مربی!
در سال 1335، اعتبار سالیانه رشته دوچرخه سواری در آذربایجان شرقی 1500 تومان بود و من و برادرم مرتضی، در آن سال به چند دوره مسابقات کشوری در اصفهان، مشهد و شمال رفتیم و با دوچرخه سواران قدر کشور رقابت کردیم. ما چهار سال بعد هم در مسابقاتی که روزنامه کیهان ورزشی تحت عنوان "دور شمال" ترتیب داده بود، بدون اینکه مربی یا سرپرست داشته باشیم، مدالهای زیادی کسب کردیم و درپایان، همین روزنامه در مطلبی نوشت: "برادران فکرآزاد همه جوایز کیهان را به یغما بردند"!
آب قمقمه ام را از قنات پر می کردم!
در آن زمان که من دوچرخه سواری می کردم، نه مربی داشتم، نه سرپرست، نه مکانیک و نه هیچ کمک دیگری! یادم می آید که آن زمان هرگاه در طول مسیر دوچرخه ام خراب می شد، خودم آن را تعمیر می کردم و به مسابقه ادامه می دادم. البته در آن سالها دوچرخه سواران لاستیکها و تیوبها را همانند حلقه گل بر گردن خود می انداختند تا هر موقع دوچرخه شان پنچر شد، لاستیک یا تیوب را عوض کنند. البته آن زمان بعضی تیمها مربی داشتند و به رکابزنانشان تغذیه می رساندند ولی من حتی آب قمقمه ام را از قنات پر می کردم!
با انگیزه شدن پس از تور "دور شمال"
پس از اینکه در تور دور شمال با برادرم مرتضی شرکت کردیم، یک دوره هم مسابقات "دور ایران" را با مرتضی سپری کردیم و از آن موقع به بعد، من وقتی دیدم که هیچ کس به دوچرخه سواری تبریز اهمیت نمی دهد و مربی هم نداریم، تصمیم گرفتم که به عنوان یک معلم ورزشی به تعلیم دوچرخه سواران استان بپردازم. اولین برنامه من هم این بود که تعدادی رکابزن قدر پرورش دهم که شکر خدا توانستم در این کار موفق عمل کنم و دوچرخه سواران خوبی همچون مرحوم محمد گلچین، مرتضی و هوشنگ فکرآزاد، یداله هوشیار، غلامحسین کوهی، محمد علی محمدی و اصغر رسولی را تربیت کنم.
تبریزی ها استخوان بندی تیم ملی را تشکیل دادند
با برگزاری مسابقات مختلف، این دوچرخه سواران رفته رفته پیشرفت کردند و در زمره رکابزنان مطرح کشور قرار گرفتند. از آن زمان به بعد، در هر مسابقه ای همه تیمها و حتی تیم تهران که یک تیم قوی بود، از تیم ما هراس داشتند و می دانستند که همه مقام ها نصیب تیم تبریز خواهد شد. حتی روزنامه کیهان ورزشی در آن زمان با تیتر "تیم دوچرخه سواری آذربایجان نیرومندترین تیم ایران است"، از تیم ما به عنوان یک رقیب جدی برای تیم قدر تهران یاد کرده بود و در متن خبر خود نیز نوشته بود که "تیم تهران با همه عظمت و قدرتی که دارد، در برابر این حریف مقتدر (تبریز) سر تسلیم فرود آورده است". یادم می آید که در سال 1342 تلاشهای ما به ثمر نشست و سه نفر از پنج نفر ملی پوش تیم دوچرخه سواری ایران که به مسابقات ترکیه اعزام می شد را تبریزی ها تشکیل دادند. در آن سالها هر دو برادر من عضو تیم ملی بودند. مرتضی که کاپیتان تیم ملی بود و هوشنگ نیز یکی از نفرات تیم ملی در مسابقات "دور مصر" بود که البته به دلیل کسالت مادرم، او نتوانست به این رقابتها برود. مرتضی رهبر نیز با تیم ملی عازم ایتالیا شده بود.
گلادیاتور پرورش نمی دادم!
در آن سالها، من همیشه به فکر پرورش دوچرخه سواران با استعداد و جوان بودم و هرگز به چند نفر معدود توجه نداشتم. یادم می آید در یک دوره مسابقات قهرمانی کشور که در مشهد مقدس بود، سه رکابزن مطرح تیم تبریز را کنار گذاشتم و با هفت دوچرخه سوار مبتدی در این مسابقات شرکت کرد که فدراسیون به این کار من اعتراض کرد و من هم در جواب مسئول وقت فدراسیون گفتم که من هرگز گلادیاتور پرورش نمی دهم و می خواهم دوچرخه سواری را گسترش دهم.
اولین دوچرخه کورسی را به تبریز آوردم
در تبریز من اولین کسی بودم که دوچرخه کورسی داشتم و به غیر از من کسی از این نوع دوچرخه ها نداشت. البته بعدا برادرم مرتضی نیز در یک دوره مسابقات مهم مقام آورد و یک دوچرخه کورسی جایزه برد. در آن زمان ما اکثرا با دوچرخه های معمولی تمرین می کردیم و فقط در مسابقات با دوچرخه های کورسی مسابقه می دادیم.
فولوکس واگن، بجای رختکن!
من پس از اینکه به مربیگری روی آوردم، یک ماشین فولوکس واگن خریدم و یادم است که با آن حتی به یک دوره مسابقات در مشهد رفتیم. ماشین من همیشه پر بود از وسایل مکانیکی دوچرخه و لوازم یدکی و حتی از آن به عنوان رختکن هم استفاده می کردیم. من تغذیه دوچرخه سواران را هم داخل ماشین می گذاشتم و خلاصه این فولوکس واگن من شده بود ماشین همه کاره تیم دوچرخه سواری تبریز!
اشکی برای لوح چوبی!
من از سال 1332 به استخدام اداره آموزش و پرورش درآمدم و به عنوان معلم ورزش فعالیت کردم و در مدتی که معلم بودم، کسی نمی توانست من را دور از شاگردانم ببیند و همیشه سعی می کردم به بچه ها آموزش بدهم. یک روز به ذهنم رسید که با این همه دانش آموز علاقمند به ورزش، می توانم مسابقات دوچرخه سواری دانش آموزی و آموزشگاهی برگزار کنم و همین شد که من اقدام به برگزاری چنین مسابقاتی کردم. در اولین دوره مسابقات آموزشگاهی، خیل عظیمی از دوچرخه سواران دانش آموز حضور داشتند و من خودم از حضور پرتعداد آنها متعجب شده بودم. یک خاطره جالب هم از همان مسابقه دارم. یادم می آید پس از پایان آن مسابقه، وقتی یک لوح چوبی به نفر اول دادم، دیدم که او از سر شوق گریه اش گرفته و با اینکه آن لوح ارزش مادی چندانی نداشت، اما آن دوچرخه سوار از اینکه نفر اول شده و آن لوح را گرفته بود، گریه می کرد. من هم بی اختیار گریه ام گرفت.
اولین رئیس هیئت و سرپرست فنی تور آذربایجان
بعد از اینکه من رکابزنان زیادی را پرورش دادم، به داوری روی آوردم و اولین سرپرست فنی تور آذربایجان نام گرفتم. البته من در تور آذربایجان مربی و داور نیز بوده ام. در عالم داوری، موفقیت های زیادی داشتم که از آن جمله می توانم به حضور در مسابقات آسیایی ایران اشاره کنم که از کشورمان من و یک نفر دیگر داور مسابقات دوچرخه سواری بودیم. پس از داوری، من در طول سالهای 1358 تا 1360 به عنوان اولین رئیس هیئت دوچرخه سواری آذربایجان شرقی فعالیت کرده ام.
این راهم بگویم که من علاوه بر دوچرخه سواری، در رشته های دیگری همچون دوی 800 متر، شنا، نجات غریق و کوهنوردی عناوین مختلفی دارم.
پتروشیمی باید در زمینه استعدادیابی سرمایه گذاری کند
به نظر من این همه پول که پتروشیمی تبریز در دوچرخه سواری خرج می کند، باید بخشی از آن به دوچرخه سواران مبتدی و پایه اختصاص یابد. من چهار سال پیش گفتم که باید از منبع مالی پتروشیمی، در زمینه های مختلفی برای پایه ها خرج کنیم و امکانات را برای رشد استعدادهای دوچرخه سواری فراهم کنیم. من این حرفها را از سر دلسوزی می گویم. باید این درخت تنومند دوچرخه سواری روز به روز قطورتر و شاخه هایش قوی تر شود. این پتانسیل در تبریز و آذربایجان شرقی وجود دارد. به نظر من اکنون بستری مناسب برای پیشرفت بیشتر دوچرخه سواری در استان فراهم است اما لازمه این پیشرفت، داشتن یک برنامه ریزی اصولی و توجه ویژه به دوچرخه سواران مبتدی و پایه است.
------------------------
گفتگو: محمود نصیرپور
نظر شما